یه جور میگه "باس" که من به جای منظور اون یاد (مینی)باس میافتم و بوی نا و دم ازش پا میشه میپیچه تو اتاق!!
دلیل اینهمه نفرت برام مجهوله. دلیل اینهمه سنگاندازی و دستاندازی. اینهمه دشمنی. مردمآزاری. وقتی نه دستم میرسه نه اصلن رغبتشو دارم که بخوام به کارشون کار داشته باشم. اینهمه دردسر به قول اون بابا، از بیریشگی نیست. من ریشههای خودمو دارم در درونم. ریشه من توی هر زمین هرزی پاگیر نمیشه با هرکی از راه رسید. همین حالاشم توی همین وضع توقف نداشتهام. رشدم داره درونم اتفاق میافته، ذره ذره. به قول رومن گاری دشتهای مغولستان خارجی (اصلن کجاست؟) رو میبینم با گلههای بزرگ اسبهای اصیل سیاه و سفید و کهر وحشی زیر سایه ابرها، همراه تندباد و کوههای پسزمینه (چه درونم تنهاست!). یکسال سختی رو از سر گذروندم و سالهای سختتری در پیش دارم.
بیشترشون قیمت دارن؛ بعضی روی جلد، بعضی داخل جلد. برای دیدن قیمت دسته دوم مجبوری ورق بزنی، یه کم بگردیشون.
اون معدودی که قیمت ندارن، عتیقهن، باارزشن، خیییییلی گرونن.
پیش میاد یه کتاب کمقیمت چندین کتاب گرون و باارزش رو از لحاظ محتوا پشت سر بگذاره!! ولی آخرش همه دلشون میخواد باارزشه رو داشته باشن.
درباره این سایت